از نظر چیتیک، مسئله تحقیق به طور خاصی هدف متفکران مسلمان را در فراگیری و تدوین علوم – اعم از عقلی و نقلی- باز مینمایاند. از اینرو، او نخست نگاهی به پیشینه الهیاتی این مفهوم(تحقیق) میاندازد و آنگاهدر صدد فهم و تحلیل آن در آثار شمس تبریزی و مفهوم مقابل آن؛ یعنی «تقلید» برمیآید.
از نظر چیتیک ژرفنگری در این دو مفهوم ما را با ساحتی از تفکر و تعقل در قلمرو فرهنگ اسلامی رویارو میسازد که ماهیتا از نمونه مشابه آن در غرب مدرن متمایز است. به همین دلیل بخشی از مقاله حاضر به کندوکاو در ریشههای مفهومی تحقیق (علمی) در غرب اختصاص دارد.
میخواهم درباره روشی بحث کنم که تصویر نمایان شده برخی عرفا در آن، ما را به چرایی تفاوت راههای جوامع اسلامی و اروپایی آگاه میکند. سخن من این است که عرفای اسلامی ، اسطورهوار اهمیت محوری «تحقیق» در سنت عقلی اسلامی را به ما مینمایاند. تأکید بر «تحقیق» در این سنت، مانع توسعه هستیشناسی غالب غربی شده است.
اکنون فهم من از مسئله «تحقیق» در حال تکامل است.20 سال پیش وقتی کتابی درباره رومی نوشتم، این مطلب را برجسته ننمودم، چرا که مولانا به ندرت این اصطلاح را بیان میکند. در عوض وی درباره مفهوم مخالف آن یعنی «تقلید» بسیار سخن میگوید. سالها پس از خواندن فتوحات «ابنعربی» فهمیدم که مفهوم «تحقیق» بهطور ویژهای در تبیین هدف متفکران مسلمان، به ما کمک میکند.
برای شناخت مسئله «تحقیق»، نیازمند نگاهی سریع به پیشینه الهیاتی آن هستیم. چنان که میدانید این واژه از ریشه «حق» منشعب میشود که یکی از نامهای خداوند در قرآن و معادل جامع «الله» است. حوزه معنایی «حق»، شامل ایدههای صادق، اصالت، درستی، تناسب، اعتبار، شایستگی، عدالت، اطاعت و تعهد است. «حق» بهعنوان اسم خداوند، بدان معنا است که او تمام این کیفیات را در وجه مطلق آن دارد و غیر او در بهترین حالت میتوانند این صفات را در ارتباط با او به دست آورند.
قرآن مکرراً به ما میگوید که فعل خداوند، با عملی کردن حق آشکار میشود. او آسمان، زمین و همه را تنها «به حق» میآفریند. به همان میزان که اشیاء با حق، صدق، تناسب، اعتبار و مانند آن به خالقشان وابسته شدهاند، آنها نیز «حق» هستند. ابنعربی به ما میگوید: از آنجا که همیشه اشیاء به حق آفریده شدهاند، همه چیز، حقیقی، ذیحق، صادق، ارزشمند و معتبر است. از منظری دقیق، تنها یک استثنا وجود دارد و آن هم انسان است. یکی از آیات بسیاری که این استثنا را بیان میکند آیه 18 سوره حج است:
«آیا ندیدی که تمام کسانی که در آسمانها و کسانی که در زمیناند برای خدا سجده میکنند؟! و همچنین خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم! اما بسیاری (ابا دارند و) فرمان عذاب درباره آنها حتمی است؛ و هر کس را خدا خوار کند، کسی او را گرامی نخواهد داشت. خداوند هر کار را بخواهد (وصلاح بداند) انجام میدهد».
به بیان دیگر همه موجودات عالم خدا را بهعنوان «حق» میشناسند. همه اشیاء در هر نقطهای از عالم که باشند، به صدق و واقعیت خدا آگاهند و حق او را ادا میکنند؛ جز یک استثناء که «بسیاری از مردم» هستند. تنها نسبت به موقعیت خاص این «بسیار»، قرآن از مفهوم مخالف «حق» یعنی «باطل» سخن میراند. «باطل» اشاره به هر چیز غلط، غیرواقعی، غیرقابل اعتماد، بیارزش، نامناسب، بیاعتبار، تهی، عبث، جعلی، بیتأثیر و بیاستفاده است. اینها صفاتی هستند که تنها میتوانند نسبت به فعالیتها و تولیدات انسان به کار روند و نه نسبت به فعل خدا و سایر آفریدهها، به جز شیطان.
وحی برای «بسیاری از مردم»، که بدان نیاز دارند، نازل شده است. مقصود خدا از انزال وحی به پیامبران آن است که «حق» را تحقق بخشیده، «باطل» را محو و ابطال نماید. این مسئله ما را به سمت کلمه «تحقیق» رهنمون میکند که شکل ثانوی مصدر «حق» است و کم و بیش معنایی شبیه «احقاق»، چهارمین شکل مصدر دارد که در آیه «لیحقق الحق و یبطل الباطل» آمده است. واژهنامهها به ما میگویند که «تحقیق» به معنای برپا داشتن چیزی بهعنوان صدق و راستی، درستی، تناسب و اقتضاء، ارزشداری، عدالت، تصدیق، تأیید و محقق کردن، ثابت کردن، ایجاب کردن و وظیفهمندی است. ابنعربی بهترین شکل اسطورهای واژه «تحقیق» را در حدیث پیامبر(ص) مییابد، آنجا که میفرماید: «اشیاء مختلف بر ما حق دارند».
به بیان دیگر، این اشیاء، درستی، صدق، تناسب و اقتضایی دارند که در ما موجب ایجاد وظیفهای نسبت به آنان میشود. در یک روایت چنین آمده است: «مطمئنا روحتان، خدایتان، مهمانتان و همسرتان در برابر شما حق دارند. پس حق هر کدام از آنان را ادا کنید». به تعبیر ابنعربی «حق هر کدام را ادا کنید»، امری جهانی است. این امر، منحصر به مثالهایی که در روایت ذکر شده نیست. قرآن مکرراً به ما میگوید که خدا همه چیز را بهحق آفرید. پس چیزی در عالم نیست که دارای تناسب و صدق نباشد. بنابراین همه چیز بر حسب شرایط و موقعیتی که ما در مقابل آنها قرار میگیریم بر ما حق دارند.
این تعریف از «تحقیق» به روشنی دارای دو وجه است. فلاسفه این دو جنبه را نظری و عملی میخوانند. ادا کردن حق هر چیز، نخست به معنای شناختن حق آنها توسط انسان است که مستلزم داشتن علم صحیح درباره اشیاء است و این امر نیازمند «مشاهده» آنها در رابطهای واقعی با آنهاست، بدین معنی که موقعیتشان نسبت به صدق و حق مطلق شناخته شود. معنای دوم هنگامی است که ما میفهمیم چیزی نسبت به ما حق دارد و ما باید فعلی در مقابل آن انجام دهیم. شناخت اشیا «آن چنان که هستند» به معنای شناخت مسئولیتمان نسبت به آنان است و اگر ماهیت اشیا را «آن چنان که هستند» نشناسیم، علم ما نسبت به آنها «باطل» است. رومی مکرراً به تفاوت میان این دو نوع علم واقعی و علم باطل اشاره میکند. در جایی او از «تقلید» و «تحقیق» استفاده میکند. علم واقعی برای موضوعش کفایت میکند. علم خطا ناکافی است. ظاهر علم است یا آگاهی از نحوه ظهور اشیاء در برابر ما بدون آنکه بدانیم آنها مظهر و نمایانگر چه چیزی هستند. در اندیشه رومی «تحقیق» تنها زمانی محقق میشود که آتش عشق، بت نفس پرستی را میسوزاند، او میگوید:
ستر چه در پشم و پنبه آذرست
تا همی پوشیش او پیداتر است
نگاهی که محقق بدان میرسد، میتواند از زبان حلاج بیان شود. او گفت: من حقم. به بیان دیگر من «حق» خود را شناختم که به واقع کیستم.
«تقلید» واژهای شناخته شده است. شرقشناسان و مسلمانان مدرن از آن به سم هلاک جوامع اسلامی تعبیر کردهاند. اما این «تقلید مصطلح» از نوع دیگری است، زیرا در مقابل «اجتهاد» است.
مهم آن است که نباید مفهوم «اجتهاد» و «تحقیق» را با هم اشتباه بگیریم. سادهترین راه فرق نهادن بین آنها این است که به خاطر داشته باشیم علوماسلامی به دو دسته طبقهبندی میشوند؛ علوم نقلی و علوم عقلی. «اجتهاد» مربوط به علوم نقلی به ویژه فقه است، اما «تحقیق» در علوم عقلی معتبر است. علوم نقلی مثل صرف و نحو، فقه و تاریخ به نقل سینهبهسینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شدهاند. علوم عقلی حداقل در مبانی میتوانند بدون «نقل» درک شوند. مثال معمول در این رابطه ریاضیات است. فلاسفه، علم خود را عقلی میدانند. داستان معروف فلسفی «حی بن یقظان» اثر ابن طفیل، داستانوار طبیعت این دانش را بیان میکند. ابنطفیل، رابینسون کروزوئه عقل، تنها با تبعیت از عقل خود به شناخت ماهیت اشیاء «آنچنان که هستند»، یعنی به دانشی سازگار و هماهنگ با دانش پیامبری دست مییابد.
در علوم عقلی، مسئله این است که چگونه اصول اعتقادی اسلام درک شود. اگر فقه رفتارها را بیان میکند، علوم عقلی بهدنبال روشن کردن فهم واقعیت خدا، جهان و خود است. مسائل اصلیای که بهعنوان موضوعات اولیه استنباط آمدهاند، در 3 اصل توحید، نبوت و معاد خلاصه میشوند. شیعیان بهروشنی بیان کردهاند که اگرچه پیروی از مجتهد در فهم شریعت مطلوب است، اما تقلید در عرصه ایمان نه تنها نامناسب بلکه ممنوع است. این بدان دلیل است که اگر کسی تنها بهدلیل باور شخص دیگری به امری، بدان ایمان داشته باشد، این باورمندی تأثیرات ایمان را باطل میکند.
در فلسفه و برخی مکاتب تصوف، ضروری است که اشخاص، خود به درک امور بپردازند، هر چند که برای دانایان روشن است که عامه مردم پیشرفت زیادی در آن عرصه نخواهند داشت. انتقاد رومی و متصوفه از فیلسوفان، نه بدان خاطر است که آنان با جهانبینی فیلسوفان مخالف بودهاند؛ بلکه از آن روست که از نظر آنان فیلسوفان در بازیهای ذهنی و تکیه بر جزئیات بیاهمیت تباه میشدند. صوفی فیلسوفانی را که در این بازی نقش میآفرینند دانای مقلد میداند. آنان در دام و دامن تقلید افتاده بودند؛ حال آنکه غایت شناخت، رسیدن به «تحقیق» بود.
رومی در عبارتی به مقایسه دانش محقق خود با دانش تقلیدی مدرسه و دانشگاه مینشیند:
دانـش مـن جوهر آمد نه عرض
این بهـایی نیست بهـر هر غرض
کـان قــندم نیسـتـان شکرم
هم زمن میروید و من میخورم
عـلم تقـلیدی و تعلیمی است آن
کـز نفـور مستمـع دارد فغـان
چون پی دانه نه بهر روشنی است
همچو طالب علم دنیای دنی است...
علم گفتاری که آن بیجان بود
عاشق روی خریداران بود
شعر از گذشته تا امروز، راهی برای بازتاب اندیشه «تحقیق» در فرهنگ اسلامی بوده است. برای بیان اینکه چگونه و چرا شعر به «تحقیق» راه یافته است، از ابنعربی که دائماً سعی در ایجاد توازن میان دو مفهوم ادراک عقلی و شهودی داشت، کمک میگیرم، او این دو را عقل و خیال مینامد.
مسئله اصلی و اولیه ابنعربی آن است که جستوجوی عقلی ره به اندیشه انتزاعی میبرد، به معنی جدا شدن حق از مظهر خود. درمقابل، ادراک خیالی تجسم معانی را بهعنوان شناخت «حق» میداند. عقل ذاتاً گرایش به شناخت «حق» بهعنوان امر «متعال» و برتر دارد، در حالی که خیال، حق را در همه جا حاضر میبیند. عقل حق را متعلق خاص خود و یا خدا میداند، در حالی که خیال، حق را در خود اشیاء مییابد.
با آوردن حق اشیاء به حوزه اندیشه انتزاعی، کندوکاو عقلی سریعا ما را به قطع ارتباط شخصیمان با خدا-که در زندگی دینی نقطه اصلی است- رهنمون میشود. در مقابل، ادراک خیالی متعلق شناسایی خود را در تصاویری مییابد که آن را مینمایاند. او «حق مطلق» را واقعاً در افراد ممکنات حاضر میبیند. یا چنان که ابنعربی غالباً به ما میگوید: وجه خدا را در همه چیز میبیند. خدا در قرآن میفرماید: «به هر سو رو کنید وجه خدا را مییابید». در آثار ابنعربی «وجه» دقیقاً همان واقعیت جاودان شیء، حق آن و بازتابیده در حوزه امکانهای ربطی است.
ارتباط تام شعر با خیال روشن است. شعر خوب دقیقاً تجسم قوه خیال است. زبان شعری با استفاده از خیال و عناصر سمبلیک و زیبایی موسیقایی خود، در مقابل مفاهیم انتزاعی به ادراک خیالی جان داده و قدرت مشاهده حق مجسم را در اشیا گسترش میدهد. شعر بیش از نثر، حافظ جنبه رمزی و باطنی قرآن است، چرا که شعر مانند قرآن اساساً مقولهای شفاهی و مشارکتی است. بدان معنا که حفظ میشود و به آواز درآمده و یا در موقعیتهای روزانه آدمی کاربرد دارد. میتوان با مقایسه تصویر خداوند در اشعار مولانا از یک سو و رسالات کلامی از سوی دیگر، سنجش دقیقی از ترسیم عقلی و خیالی پیام قرآن به دست آورد.
ابنعربی در آثار و نوشتههایش بهدنبال آن بود تا میان خیال و جنبه رمزی و باطنی از یک طرف و عقل و استدلال از طرف دیگر تعادلی دقیق ایجاد کند. در نظر او کلام و فلسفه دارای جنبه عقلی یک طرفه بودند. وی همچنین بخش اعظمی از تصوف را نسبت به ابعاد عقلی آگاهی انسان کمتوجه دانست. بخش اصلی انتقاد او متوجه علما بود، چرا که آنان را غرق در علم تقلیدی و اهداف دنیایی میدید. او به خوانندگانش گفته است که «تحقیق» غایت وجود انسان است و بنابر اعطای حق ذیحق، اشیاء باید به دو چشم عقل و خیال نگریسته شوند.
در نظر ابنعربی جنبه خیالی ادراک، که در شعر و وجه باطنی رشدیافته، به انسان اجازه میدهد تا حضور حق را در زیبایی، آواز، سازگاری، تعادل و عشق بچشد. او هر ذره از این دانش خیالی را چون دانش عقلی مهم میداند که به ما مجال فاصله گرفتن از اشیا و تأمل در آنها را میدهد. هر دو جنبه علم باید کاملاً تحقق یابند تا حقوق اشیا به آنها اعطا شود.
پیام ابنعربی در میان محققان نسلهای بعدی به فراموشی سپرده شد و اگر کسی بر سنت اسلام ایرانی تأثیر فراوان نهاد، احتمالاً آن شخص مولوی بود.
نمیتوان مسلمان تحصیلکردهای را یافت که با آثار مولوی بیگانه بوده و یا احساسی نسبت به واردات اسطورهای شمس تبریزی نداشته باشد. چنان که در اشعار مولوی یا در سیره عرفا ترسیم شده، شمس تحقیرکننده رفتار متظاهرانه دانشوری و آداب اجتماعی بود و کاملاً حق هر موقعیت را مد نظر قرار میداد. حتی اگر متفکران مسلمان بتوانند دستورات ابنعربی درباره تعادل جنبه عقلی و خیالی را رد کنند، بهسختی میتوانند آموزههای مولوی در باب خدمت علم به عشق را که نیروی هدایتگر به سمت «تحقیق» است، نادیده انگارند.
همچنان که شعر دیده «تحقیق» را زنده نگه میدارد؛ «تحقیق» هم به سنت شعری جان میدهد. در مقابل، عقل منفصل از خیال، اسطوره را ناچیز شمرده و عالم حق را خالی میکند. اگر عقلگرایی یونانی در سنتهای بعدی بیارزش شد، دقیقاً بدان جهت بود که نگاهی یک طرفه داشت. مکاتب فلسفی چون سهروردی و ملاصدرا از آن جهت مقبولیت یافتند که بر ضرورت تعادل عقل و خیال تأکید داشتند. آنها در وصف خیال از اصطلاحاتی چون «کشف»، «مشاهده» و «عرفان» استفاده نمودند.
از دیدگاه بزرگان سنت عقلی اسلامی، عقلگرایی صرف، نوعی نقصان روح است. وقتی استدلال با اسطوره و خیال بررسی نشود، به تأکیدی افراطی بر تفاوت، غیریت و تعالی میانجامد تا آنجا که حق سرچشمه گرفته از عالم و اشیاء بهعنوان باطل ادراک میشود. در این صورت، اشیاء صدق ذاتی و تناسب نداشته، بنابراین ما وظیفهای در قبال آنها نداریم.
«تحقیق» ذاتا محصول خلوص در راه خدا و متابعت از پیامبر اوست. با ذکر حق و عمل به سنت نبوی، درون آدمی از اوهام خالی شده و زمینه برای مشاهدات صحیح آماده میشود. شمس دائماً تأکید میکند که جوهر عمل صحیح «متابعت» از پیامبر است. او بدین خاطر برخی از متصوفه را بهدلیل شطحیاتشان، که متفاوت از سنت نبوی است به انتقاد میگیرد.
در تصوف بر خلاف آنچه در برخی آثار فلسفی آمده، «تحقیق» با تلاشهای انسانی حاصل نمیشد، زیرا فضل و عطای الهی است. ابنعربی بر این اعتقاد است که تلاشهای انسانی ما را تا در خانه خدا میرساند. این خداست که باید در را بگشاید. او در «فتوحات مکیه» اظهار میدارد که نوشتههای این کتاب محصول «تحقیق» و مطالعه معمول نیست.
نقش محوری «تحقیق» تا به امروز برای خودشناسی صوفی باقی مانده است. درباره شیخ گفته شده که اشیاء را «آنچنان که هستند» میبیند و حق هر ذی حقی را بدان عطا میکند. کیفیت «تحقیق»، شیخ را نه تنها از فقها بلکه از مجتهدان نیز متمایز میسازد (خصوصاً در تشیع).
اینکه «تحقیق» هدف بسیاری از سنتهای عقلی بود، ما را در یافتن فیلسوفان مخالف متصوفه کمک میکند. آنان اغلب، شیخ را که مدعی علم اعلی و مرجح بود، به سخره گرفته و شاگردان احمق وی را به جهت تقلید، نقد میکنند. با وجود این ابنسینا و سایرین از علم مرجح «عرفا» نوشتهاند.
مفهوم «تحقیق» عموماً مجوز نقد درونی آموزهها و اعمال صوفی را داده است. یکی از بحثهای جاری در میان طریقتهای مختلف، مسئله «استحقاق شیخ» بوده است.
رومی، شمس، ابنعربی و بسیاری دیگر، غالباً با عبارات «تحقیق» و «تقلید» درباره کیفیت شیخ بحث کردهاند. برای آنها «تحقیق» به معنای تکامل قوه تمیز و تشخیص بود. آنها با اینکه علم را محصول عشق و ایمان به خدا و متابعت از پیامبر(ص) میدانستند، به فراگیری فقه و علوم عقلی نیز تأکید داشتند. شمس و رومی هر دو گفتهاند که بسیاری از مشایخ به هدف «تحقیق» نایل نشدهاند. بخشی از دلایل مخالفت اصحاب رومی با شمس مطمئناً بهدلیل حملههای وی به مدعیان تصوفی بود که حیاتشان مستلزم «تحقیق» و متابعت از پیامبر نبود. او برخی اوقات حتی شیوخ مورد احترام گذشته و گاه افراد مشهور زمان خودش را نام میبرد.
یکی از داستانهای مورد علاقه من که قضیه تقلید را به خوبی مطرح میکند داستان «خر برفت» مثنوی است. مسافری که در راه، شبی بر خانقاه درویشان وارد شد. الاغش را به دربان سپرد. دراویش گرسنه بودند و غذایی در بساط نداشتند. به ناچار تصمیم به فروش الاغ مسافر و تهیه غذا با پول آن گرفتند. پس با این نقشه سماعی ترتیب دادند. مسافر هم در سماع و ذکر آنها هم آواز بود. آنگاه که سماع به اوج رسید، رئیس درویشان ترجیع بند ذکر را «خر برفت و خربرفت» نهاد. مسافر که در شوق سماع افتاده بود به تقلید از درویشان با ولع بیشتری ذکر میگفت. صبح هنگام وقتی همه درویشان قصد رفتن به مقاصد خود کردند بر او محقق شد که خرش را از دست داده است!
در این داستان خر نماد حیات انسان است. سماعی که مسافر از دراویش میگیرد و آن را با ولع بیشتری میخواند، به سان علم و دانشی است که آن را بدون فهم اهمیت آن فرا میگیریم. صبح نماد مرگ است؛ زمانی که مردم با معرفت نسبت به حق اشیا بیدار میشوند. رومی در نتیجهگیری اخلاقی از زبان مسافر، آواز خود را سر میدهد، چونان که بهنظر میرسد این فریاد برای روشن کردن خطر چشم پوشی از میراث اسطورهای شمس تبریزی است.
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
باید دانه های خوب بکاریم!
در جهان کنونی شکلهای جدید (جدید به مفهوم اینکه در دوران پیشامدرن سابقهای نداشته است) علم و فناوری بر همه جا گسترده شده است. ما از کودکی تحتتأثیر رسانهها، آموزشگاهها و روح حاکم بر زمانه بدین باور میرسیم که تنها علم با اشیای واقعی سروکار دارد. امروز باور جاری در جهان ما، گذشته از برخی حملات پست مدرنها بر راسیونالیسم (عقلگرایی)، اعتماد و تکیه صرف بر علوم بهعنوان «علمی شدن» است.
عقلگرایی دوران مدرن، ابزارگراست؛ یعنی درصدد انجام کارهاست. راه اثبات این دانش، «کارکرد» و قابل استفاده بودن آن است و میتواند مورد آزمایش و تجربه قرارگیرد. با این همه، کارکرد و قابل استفاده بودن، راهی به حقیقت اشیا در عرصه هستی- چنان که در جهان شناسی پیشامدرن مرسوم بود- نمیگشاید.
دانش مدرن- بدان معنا که من پیشتر اشاره کردم- کاملاً مخالف «خیال» و «تصور» است. بیشک انسان نیازمند تصوری خوب است تا دانشمند بزرگی بشود و شکی نیست که علم گرایی خود، افسانه و وهمی بزرگ است که وهمهای کوچکتر بسیاری را میسازد؛ اما تصور خیالی از آن نوع که تعریف شد، دقیقاً ابعاد روح انسانی است که به ما اجازه میدهد حق را آنچنان که در اشیاء موجود است، مشاهده و ادراک کنیم. این همان چیزی است که به «تحقیق» توانایی مشاهده حوزه فیزیکی را بهعنوان نیم نمای نور «حق» میدهد.
اگر «تحقیق» به مثابه روش مردهای در دانش مدرن است، پس دانش مدرن دنبالهرو تقلید است. دانش مدرن انباشتی و تراکمی است. این دانش هماره در فرآیند «حرکت به جلو» با قبول یافتههای دیگران است. دانشمندان و محققان بر شانههای فرآیندهای خود ایستادهاند. در مقابل، «تحقیق» هیچ دانشی را جز آنکه در ذات داننده به تحقق و ثبوت رسیده باشد، دانش واقعی نمیداند. بیگمان ممکن است برخی دانشمندان به نوعی «تحقیق» یعنی یک علم شهودی نسبت به پدیدهای در حرفه خودشان دست یابند، اما حتی اینجا آنها مطلقاً وابسته به مبانی نظری و فرآیندهای علمیاند. دانش آنها به هیچ معنا بیواسطه نیست. حتی اگر بود،حقیقت آن است که از زمان کانت تاکنون کسی به جد بر معرفت درونی اشیا قادر نبوده است.
نمیخواهم تاسیس همه جوامع مدرن براساس تقلید را رد کنم. از سوی دیگر تاکید میکنم هیچ دلیلی بر اینکه دانش مدرن، ما را از دامن تقلید رها کرده وجود ندارد. در واقع چنین دانشی مانع «تحقیق» است. اینجا نقطهای است که تمدن غربی از تمام تمدنهای دیگر جدا میشود. دانش غالب بر جامعه ما، حتی امکان وجود «تحقیق» را رد میکند. غرقه تقلید، چگونه میتواند وجود دانش دیگری چون «تحقیق» را تایید کند؟ بر حسب سنت اسلامی، تقلید در مسائل عقلی، عمیقاً دارای عواقب منفی است و در مقابل، در مسائل فقهی مفید و طبیعی است.
سنت اسلامی هرگز فراموش نکرد که روح آدمی نیز چون بدن او طالب غذاست و تنها دانش مغذی و مقوی آن است که بر داننده آن، نورمیافکند. محققان پیشرو هماره میدانستند که هدف فراگیری فعلیت بخشیدن بهخود است. این بدان معنی است که انسان خود و خدایش را بدون هیچ واسطهای بشناسد. برای دست یافتن به چنین معرفتی آدمی باید با دانش چنان معاملت کند که دانایی گرانبهایی از خود به دست آورد. شمس بیپرده چنین میگوید: «اینان به مدرسه میروند، چون گمان میکنند معلم و صاحب مدرسه خواهند شد. میگویند: باید دانههای خوب بکاری».
ویلیام چیتیک